سامانه بازاریابی فایل های دانشجویی

جستجوی پیشرفته فایلهای علمی از سایت های مختلف

سامانه بازاریابی فایل های دانشجویی

جستجوی پیشرفته فایلهای علمی از سایت های مختلف

انسان کرامت او


لینک دریافت خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  قابل ویرایش پرینت

تعداد صفحات: 21

 

انسان کرامت او

افریده ، همه کریم هستند ( 1 ) . کرامت هر پدیده برخاستن هستی اتصال هستی هوشمند . (2 ) بنا اتصال، هر پدیده ازاد وقتی ، خدا، ازادی خویش، غافل نمی شود، کریم . صفت کریم انسان جسته است، ورود ابتلی (3 ) تسلیم حکم زور نشدن (4 ) ، همه پدیده هستی کریم دانستن کرامت هر افریده رعایت کردن ( 5 ) . انسان کریم ماند اکرم شود تقوی (6 ) . تقوی تحقق پیدا کند « ازاد ازادتر شدن راه رشد » ( 7) ، پیشی گرفتن علم ، دادگری، خدمتگزاری ، دوستی و... عمل همه حقوق انسان (8 ) افزودن کرامت خویش تکریم همه پدیده انگیختن افریده افزودن کرامت ، تحقق پیدا کند. رو فرمود « دین اکراه نیست » دین روش زور خشونت زدائی بکار بردن هر اکراهی ، کرامت خواری جانشین کردن است. سخن دیگر، کریم صفت خداوند همچون صفات دیگرش، انسان ، هست ׃ حقوق استعدادها ذاتی انسانند. اما چنان نیست اگر ادمی انها غافل شد، اگر راه رشد باز گذاشت بیراهه ویرانگری افتاد، استعدادهای او تباه نشوند زندگی نه عمل حقوق شد، ویرانی ویرانی نیفزاید زندگی انسان محیط زیست او تباه نگرداند.

کرم خداوند حق انسان همه افریده ، ازاد کریم افریدن انها : او، داستان افرینش انسان قران ، سان اغاز کند : فرشتگان گوید قصد دارد زمین خلیفه قرار دهد . فرشتگان پرسند ایا خواهی کسی قرار بدهی فساد کند خونها بریزد ؟ خداوند انها پاسخ دهد انچه من دانم شما نمی دانید (9) بدین سان انسان حق خلیفه اللهی افریده زمین قرار گرفت :

خلیفه الله :

تاریخ دیدگاه قران ، یک رشته جانشین شدنها : هر نوبت قومی خود بیگانه شود بیراهه تخریب خود طبیعت افتد . قومی دیگر حق خلافت خویش عارف شود ، بعثت، انسان بیراهه مرگ ویرانی . راه زندگی رشد ازادی باز اورد . بدین قرار ، جریان تاریخ هستی ، جریان رشد است. کرامت انسان ایفای نقش رهبری جریان است. اما، بسا انسانها فطرت خویش غافل و، روابط قوا ، خود بیگانه الت قدرت ویرانگر شوند. وجود ، بنا فطرتی انسان ، جریان تاریخ گذار انحطاط رشد . چنانکه اگر قومی بیراهه انحطاط افتاد ، قوم دیگری انقلاب اورد راه رشد انسانیت گشاید . ( 10 ) حتی وقتی تمامت یک قوم بیراهه ستم روند ، اندک شماری انها راه هدایت جسته اند راه زیستن ازادی کرامت افزائی رهگذر رشد بازامده اند ، برحق مقام خلیفه اللهی زمین ، عارف ( 11 ) بانی انقلاب شوند حیات انسانها ازادی رشد ادامه یابد:

جدا کننده راه زندگی بیراهه مرگ ویرانگری چیست ؟ تکرار کنیم انسان ازاد کریم است. پس کرامت او گرو تکریم خود همه پدیده هستی . غفلت کرامت هر پدیده غفلت کرامت خویش است. اما غفلت فراورده تسلیم شدن حکم زور . وقتی غفلت همگانی شود، فساد جهان شمول گردد (12 ) . سخن دیگر ، قهر فقر زندگی اکثریت بزرگ انسانها محیط زیست افریده تباه کند. انسانها نه تنها هستی شئی گردانند خود جریان شئی شدن شتابان پیش روند. بارز نشانه جانشین کردن کرامت فطری کرامت صوری است. ضابطه تکریم قدرت مداری . لذا، هر استکباری استضعافی هر بزرگ نمائی تحقیری شوند. چون بدون تخریب قدرت نیست ، پس بدون تحقیر ، تکبیر نیست . نه تنها معنی هرکس بزرگی جستن خویش گرو خوار کردن دیگری بیند که، وخامت بارتر ، او نمی یابد گم کردن کرامت بیمقدار شدن جریان اینهمانی جستن قدرت الت گشتن . او تجسم خواری گشته پندارد بزرگی جسته است. رها شدن خواری همگانی قهر فقر خود افزا، موکول باز شناختن فطرت خویش پیروی قاعده « تغییر کن تغییر دهی » است. (13 )

بدین انقلاب ، انسان کرامتی باز یابد ویژه او : امانت خداوندی همه افریده پیشنهاد تنها انسان پذیرفت ( 14 ) . امانت مسئولیت امامت رشد ازادی ( 15 ) . نه تنها تصدی رشد خویش رهبری رشد افریده عمران طبیعت . بدین قرار، رشد انسان افریده ازادی - نه چون رشد قدرت خشونت خشونت ویرانی ویرانی فقر فقر نابرابری برنابرابری افزاید - واقعیت پیدا کند : جریان رشد تمامی پدیده هستی ، یک جریان است. اگر بخشی غنی بخشی دیگر فقیر گشت ، اگر انسانها گمان بردند ثروت ثروت افزایند اما طبیعت ویران شد، جریان ، جریان رشد نیست، جریان بندگی قدرت پیش رفتن . پس، جدا کننده مشی زندگی ازادی ، مشی مرگ ویرانگری، لااکراه :

در حقیقت، انکه همه پدیده کرامت خویش دست ندهند جریان رشد، بیفزایند، انسان نقش خویش ، بعنوان خلیفه خدا ، ایفا کند. غفلت حق نقش، انسان رهبر مشی مرگ ویرانگری همه پدیده کند. جهان، خواری خواری افزوده شود . لحظه مرگ، لحظه تهی شدن کرامت گردد ׃ انسانها فطرت افریده شوند صفت حق خلیفه اللهی افریده شوند . اما انکس توحید بمثابه اصل راهنما گم کند ثنویت بیراهه قدرتمداری شود ، فطرت بیرون رود ، خلیفه اللهی دست دهد الت کفر باورهایی شود ترجمان اصالت زور هستند. او کرامت دست دهد خواری یابد ( 16 )

" او شما خلیفه زمین قرار داد . هر کس کفر ورزد ، کفر خویش تباه شود ...کفر کافران تنها زیانهای انها افزون کند "

بدین قرار، هشدار خداوند صریح ׃ کفر ورزیدن ، خلیفه اللهی یاد بردن ، ازادی خویش غافل شدن ، صفت کریم دست دادن خوار شدن زیان دیدن زیان رساندن ( 17 )

تاریخ پیروزی زورپرستان پایان نمی پذیرد :

جریان تاریخ ادامه یابد . پی هر انحطاطی ، قیامی حق حق دهد . سر انجام توحید اصل راهنمای همه انسانها شود . حق اید باطل رود . اهل توحید ، خلیفه خدا زمین شوند : ( 18 )

" خداوند کسانی شما ایمان اورده اند عمل صالح کنند ، وعده کرده انها خلیفه زمین بگرداند . "

این قاعده عمومی تنها ترجمان تجربه تاریخ نیست : هر چند قاعده نسبت گذشته صدق کند . توضیح اینکه اقوامی میان رفته اند . اما انسانها ، یمن بعثت ، حیات خویش ادامه داده اند . حیات ادامه یافته اما کجا بدانیم قاعده نسبت اینده صدق کند . سخن دیگر کجا ادمیان طبیعت انسانها جا بمانند ، مومنان نیکوکار خلیفه خدا بگردند ؟

سرنوشت انسان مسئولیت امانتی پذیرفته ؟ :

انسان گلی سرشته مجموعه حیات پذیر کاملی . روح خدا او دمیده ( 19 ) فطرتی پیدا کرد خدائی ( 20 ) متناسب اندازه ساخت گرفت زیباترین صورت یافت ( 21 ) خدا افرینش او خود تبریک گفت ( 22 ) او فطرت افرید ، چرا فطرت توحید ( 23 ) حیات بدون توحید وجود نمی اید . بهترین اندازه افرید افرینش او بخود تبریک گفت . زیرا تمامی هستی وجود کوچک او خلاصه کرد ( 24 ) خلیفه خود زمین گرداند هدایت شدن عهده خود او نهاد . او همه پدیده کریم افرید او تکریم خویش همه پدیده خواند. انسان خود داوطلب مسئولیت شد. پدیده دیگر تن مسئولیت ندادند ׃

اما اگر قرار باشد جریان زمان ، زمین خلیفه خدا - کسانی حق خلیفه اللهی عارف هستند - خالی نشود ، باید افریده یی مسئولیت امانت بپذیرند . خدا امانت همه افریده پیشنهاد کرد انسان پذیرفت :

" همانا امانت اسمانها زمین کوه پیشنهاد کرد . همه بیم کردند دوش گرفتن خود داری کردند . انسان دوش گرفت همانا نادانی ستم "

این " امانت " نوعی رهبری ( امامت ) ، یمن عقل ﺁزاد، است. رهبری بیانگر خلیفه اللهی تضمین کننده تداوم . انجا انسان عهده دار رهبری تمام اعضای خویش مسئول ﺁن شود ( 25 ) پس باید صفات خدائی بعد معنوی داشته باشد . توانائی خویش بپرورد موجودی نسبی فعال باشد پهنه گسترده نهایت ، صیرورت . پهنه گسترده ، نقش امامت همه پدیده عهده گرفتن، نیاز داشتن استعدادها حقوق دارد. استعدادهای او، صفات ثبوتیه خداوندند :

خدا انسان اسماء اموخت ( 26 ) بدو انچه نمی دانست بیان کتابت اموخت ( 27 ) استعداد دانش جویی داد . او هوش عقل داد صاحب بصیرت خویشتن گرداند قوه تمیز عمل نیک عمل زشت داد. نشانه خود او بنمود عقل بکار اندازد ( 18 ) . او قوه ابداع خلاقیت صنعت استعدادهای دیگر بخشید . اما انسان ها، یکی کار پذیر ، دیگری فعال شدند . یکی استعدادها رشد بکار برد دیگری، ساختن دروغ زور، استعدادهای خویش تباه گرداند ( 29 ) . انسان فطرت عدالت جو داد او عدالت قسط خواند . ( 30 ) بدو، استعداد رهبری داد او امام ازاد هدف دار افرید . ( 31 ) راه رشد راه سرکشی جدا کرد ( 32 ) هدایت خویش مومن کافر داد . انسان هشدار داد اگر راه رشد بیرون برود ، بیراهه زیادت طلبی ( 33 ) افتد مرگ ویرانی پیش میرود .

با اینهمه انسان کامل نیست . او تواند فطرت خویش بدر رود . انسانی ضعیف قرار افریده شده ( 34 ) . اگر فطرت بماند ضعف قوت رسد کرامت خویش افزاید . اما اگر، پندار گفتار کردار توحید ثنویت جانشین کند، عقل او ﺁزادی دارد غافل شود راهنما کردن ثنویت ، قدرتمدار شود نیروهای حیاتی زور مرگ اور بدل کند ستمکار شود بیراهه ضعف مرگ ویرانی رود .

قران تشریح چگونگی خود بیگانه شدن انسان ، واقعیتی خاطر نشان کند انسانها همچنان غفلت کنند :

حقوق انسان ذاتی او سلب نکردنی هستند :

هر انسانی خلیفه خدا ، امام ازاد بدنیا اید . پیش انکه دینی مرامی اید ، صاحب حقوق مسئول دفاع حقوق خویش حقوق هر فرد دیگری هر دین مرام هر نژاد رنگ ملت قوم قبیله مسئول کرامت خویش تمامی پدیده . سخن دیگر حقوقی او دارد ، اعطائی نیستند . تابع امدن او دین نیستند . بهر دینی اید ، حقوق دست نمی دهد . چرا دین اکراه نیست ( 35 ) گرویدن دین ، حقی حقوق او . همانطور حقوق بشر قران خوانید ، شرط برخورداری حقوق نیست مسلمان بشود نمی گوید اگر اسلام نپذیرفت بدان امد سپس ترک گفت ، حقوق خود دست دهد .

اما واقعیت قران اموزد اموزش انسان یاد میبرند ، اینست : وقتی انسانها بخواهند ازاد بمانند، هیچ قدرتی پدید نمی اید بتواند ازادی حقوق انها سلب کند . زمانی بیشتر انسانها خود بیگانه شوند ازادی حقوق بنا کرامت خویش یاد برند قدرت پدید اورند، قدرت نمی تواند کسانی ازادی حقوق خویش محروم کند انها یاد نمی برند . کرامت هر انسان هیچ موجود دیگری، هیچ قدرتی نمی تواند او بستاند. تنها خود او تواند کرامت خویش یاد ببرد خواری گزیند. انسان خلیفه خدا امام خلق شده . وقتی توحید بدر رود ، خلیفه زور امام شرک شود حقوق خویش انسانهای دیگر یاد برد ׃ خوار شود خوار کند.

بدین قرار هیچ انسانی نمی تواند خود مسئولیت رعایت نشدن حقوق خویش مبری کند . ، عذر تنها جهان قدرتهای ستمگر حاکمند ، نمی تواند وظیفه خویش دفاع حقوق خود حقوق فرد فرد انسانها همه پدیده هستی زمین بگذارد .( 36 ) وقتی انسانی دفاع حقوق خیزد ، خلیفه خدا زمین شود چون فطرت انسان باز گوید ، بگونه ابراهیم ( 37 ) ، سخنگوی تمامی انسانیت شود . چون خلیفه خدا ، تنها نیست ، خدا اوست سر انجام پیروز شود . خدا او وقتی او بیان ازادی غافل نشود بدین غفلت، بیان ازادی بیان قدرت خود بیگانه نکند راهبر عقل خود نگرداند پندار گفتار کردار خویش ترجمان قدرت نسازد .

اما چرا ازادی حقوق ذاتی انسان هستند ؟ زیرا ازادی حق جز اصل توحید نمی توان تصور اورد تعریف کرد . اصل ثنویت ، حق ازادی لباس باطل ایند . مثال اصل ثنویت گویند : ازادی هر کس انجا تمام شود که، ﺁنجا، ازادی دیگری شروع شود . اما ایا دانش هر کس انجا تمام شود دانش دیگری ، ﺁنجا، شروع شود ؟ ایا ابداع خلاقیت هر کس جائی تمام شود ابداع خلاقیت دیگری ، ﺁنجا، شروع شود ؟ ایا خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی عشق ... هر کس انجا تمام شود خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی عشق ... دیگری، ﺁنجا، شروع شود ؟ پس تعریف ازادی باید برگیرنده زور بکار بردن باشد ، بتوان گفت : ازادی هر کس انجا تمام شود ازادی دیگری ، ﺁنجا، شروع شود . اما زور نبود ازادی جبر ملازمه دارد . اگر ازادی عبارت شود بکار بردن زور ، پس هر فرد زندانی «ازادی» فردهای دیگر ، زندانی شود . رابطه ، رابطه قوا گردند بدیهی ، قوی ترها وارد قلمرو "ازادی " ضعیف ترها شوند . اصل روابط قوا ، ازادی حقوق انسانی حیات انسان طبیعت هستند قربانی شوند .

ازادی حقوق اصل توحید تعریف دقیق خویش پیدا کنند : ازادی تعریف نمی اید اما چون نسیم توان حسش کرد، ازادی عقل ، لحظه خلق، لحظه اینهمانی جستن هستی ، یابد. رو، اندیشه عمل خالی زور ، صفت ازاد جویند ( 38 ) . رو، ازادی حدگذار نیست ، حد مرز بردار : ازای هرکس مرز ازادی دیگری نیست ، فراخنای ازادی دیگر است. بدین قرار ، وقتی هستی بر