تعداد صفحات : 63
فرمت : word
تفکر اشاعره قرن 5 6
مقدمه
اشعری
اشاعره
پیروان ابوالحسن اشعری بودند اعتقاد داشتند: ایمان تصدیق قلب اقرار زبان عمل ارکان فروع است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه بمیرد، حق تعالی او شامل مغفرت کند اینکه شفاعت رسول اکرم بخشد انکه مقدار جرمش او راعذاب دهد؛ اما اگر توبه بمیرد عفو او حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب چیزی او واجب نمی شود.
حق تعالی مالک خلایق انچه اراده اش باشد، انجام دهد فرمان دهد. چنانچه جمیع خلایق بهشت ببرد همه اتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده است؛ چون او مالک مطلق است.
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنا حق تعالی دیده خواهد شد؛ همچنانکه قران کریم امده: وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره
افکاری که منجر مکتب اعتزال گشت نیمه دوم قرن اول هجرى اغاز شد. روش اعتزال حقیقت عبارت کاربردن نوعى منطق استدلال فهم درک اصول دین. بدیهى که چنین روشى اولین شرط، اعتقاد حجیت حریت استقلال عقل است. بدیهى که عامه مردم که اهل تعقل تفکر تجزیه تحلیل نیستند، همواره «تدین» مساوى «تعبد» تسلیم فکرى ظواهر ایات احادیث - مخصوصا احادیث - مىدانند هر تفکر اجتهادى نوعى طغیان عصیان علیه دین تلقى مىنمایند، خصوصا اگر سیاست وقت بنا مصالح خودش حمایت کند بالاخص اگر برخى علماء دین مذهب طرز تفکر تبلیغ نمایند، بالاخص اگر علماء خود واقعا ظاهرگرایى خویش مومن معتقد باشند عملا تعصب تصلب بورزند. حملات اخباریین علیه اصولیین مجتهدین، حملات برخى فقهاء محدثین علیه فلاسفه جهان اسلامى چنین امرى ریشه مىگیرد.
معتزله علاقه عمیقى فهم اسلام تبلیغ ترویج دفاع مقابل دهریین یهود نصارى مجوس صابئین مانویان غیرهم داشتند حتى مبلغینى تربیت مىکردند اطراف اکناف مىفرستادند. همان حال داخل حوزه اسلام وسیله ظاهرگرایان که خود «اهل الحدیث» «اهل السنه» مىنامیدند تهدید مىشدند بالاخره پشتخنجر خوردند ضعیف شدند تدریجا منقرض گشتند.
علیهذا اغاز امر، یعنى حدود اواخر قرن سوم اوائل قرن چهارم، یک مکتب کلامى معارض معتزله - گونه که بعدها پیدا - وجود نداشت. تمام مخالفتها نام صورت مىگرفت که افکار معتزله ضد ظواهر حدیث سنت است. روسای اهل حدیث مانند مالک بن انس احمد بن حنبل اساسا بحث چون چرا استدلال مسائل ایمانى حرام مىشمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامى مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام تکلم بودند.
در حدود اواخر قرن سوم اوائل قرن چهارم هجرى پدیده تازهاى رخ داد اینکه شخصیتى بارز اندیشمند که سالها نزد قاضى عبدالجبار مکتب اعتزال فرا گرفته مجتهد صاحب نظر شده بود، مکتب اعتزال رو گرداند مذهب اهل السنه گرایید چون طرفى نوعى نبوغ خالى نبود طرف دیگر مجهز مکتب اعتزال، همه اصول اهل السنه پایههاى استدلالى خاصى بنا نهاد انها صورت یک مکتب نسبتا دقیق فکرى دراورد. شخصیت بارز ابوالحسن اشعرى متوفا حدود 330 هجرى است.
ابوالحسن اشعرى - خلاف قدماى اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث استدلال کار بردن منطق اصول دین جایز شمرد قران سنت مدعاى خود دلیل اورد. او کتابى نام «رساله فى استحسان الخوض فى علم الکلام» نوشته است. (1)
اینجا که اهل الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنى پیروان ابوالحسن اشعرى که کلام تکلم جایز مىشمارند، «حنابله» یعنى تابعان احمد بن حنبل که حرام مىدانند. درسهاى منطق گفتیم که ابن تیمیه حنبلى کتابى تحریم منطق کلام نوشته است. (2)
معتزله ناحیه دیگر منفور عوام شدند، ان، غائله «محنت» زیرا معتزله بودند که نیروى خلیفه مامون مىخواستند مردم زور تابع عقیده خود حادث بودن قران بنمایند، حادثه دنبال خود کشتارها خونریزیها زندانها شکنجهها بىخانمانیها اورد که جامعه مسلمین ستوه اورد. عامه مردم، معتزله مسوول حادثه مىدانستند جهتسبب بیزارى بیشتر مردم مکتب اعتزال شد.
ظهور مکتب اشعرى بدین دو جهت استقبال عموم قرار گرفت. بعد ابوالحسن اشعرى شخصیتهاى بارز دیگر مکتب ظهور کردند پایههاى انرا مستحکم کردند. میان قاضى ابوبکر باقلانى معاصر شیخ مفید متوفاى سال 403 ابواسحاق اسفراینى که طبقه بعد باقلانى سید مرتضى شمار مىرود، دیگر امام الحرمین جوینى استاد غزالى خود امام محمد غزالى صاحب «احیاء علوم الدین» متوفاى 505 هجرى امام فخرالدین رازى باید نام برد.
البته مکتب اشعرى تدریجا تحولاتى یافت مخصوصا دست غزالى رنگ کلامى خود کمى باخت رنگ عرفانى گرفت، وسیله امام فخر رازى فلسفه نزدیک شد. بعدا که خواجه نصیرالدین طوسى ظهور کرد کتاب تجرید الاعتقاد نوشت، کلام بیش نود درصد رنگ فلسفى خود گرفت. پس «تجرید» همه متکلمین - اعم اشعرى معتزلى - همان راهى رفتند که فیلسوف متکلم بزرگ شیعى رفت.
مثلا کتابهاى «مواقف» «مقاصد» شروح انها همه رنگ «تجرید» خود گرفتهاند. حقیقت باید گفت هر اندازه فاصله زمانى زیادتر شده اشاعره پیشوایان ابوالحسن اشعرى دور شده عقاید او اعتزال فلسفه نزدیکتر کردهاند. اکنون فهرستوار عقاید «اشعرى» که اصول اهل السنه دفاع کرده نحوى عقیده اهل السنه تاویل توجیه کرده ذکر مىکنیم:
الف. عدم وحدت صفات ذات (برخلاف نظر معتزله فلاسفه)